الف)شرک جلی
1.در مرحله اعتقاد
شرک جلی در مرحله اعتقاد این است که انسانها همشأن خداوند، همانندهایی برای او قائل شوند و معتقد به «رب النوعهایی»باشند.در قرآن کریم با بررسی وضع مشرکان مکه به خوبی روشن میشود که آنان به لحاظ اعتقادی، قائل به انواع خدایان و الههها بودند.و زمانی که پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)ایشان را به وحدانیت خداوند سبحان دعوت میفرمود، میگفتند:«أجعل الألهة إلها واحدا انّ هذا لشیء عجاب.» یعنی:آیا همه خدایان را یک خدا گردانیده است؟سخن بسیار عجیبی است.
بنابراین مشرکان مکه خدا را قبول داشتند، لیکن همسطح او شرکا و اندادی برای او قائل بودند.از اینرو پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)اولین پیام توحیدی خود را بر فراز کوه صفا، با ندای بلند چنین اعلام فرمودند:«أدعوکم علی شهادة أن لا إله إلاّ اللّه و خلع الأنداد.»یعنی:شما را به وحدانیت خدا میخوانم که بگویید الهی غیر از الله نیست و الهههای غیر از خدا را کنار بگذارید.
با این ندای توحیدی، مشرکان مکه عصبانی شدند و بر سر آن حضرت(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)ریختند و با تهاجمی سخت بدن مبارک آن سرور را زخمی کردند...
باری آنچه که بر ایشان گران آمده بود و حاضر به پذیرش آن نبودند، کنار گذاردن الههها بود.
اصل اعتقاد مشرکان به«رب النوع»از جمله افکار وارداتی از یونان بود.خدای آفتاب، خدای آتش، خدای باد، خدای رحمت و...که برای هر یک از آنها به طور مستقل شأنی در عالم قائل بودند.این اعتقاد در عربستان به صورت جاهلانهتری مطرح شد، تا جایی که هر قبیلهای برای خود بتی را به عنوان مظهر ربالنوع میپرستید.
به عنوان مثال، «در جنوب عربستان جرمهای آسمانی چون ماه و ستاره و خورشید را میپرستیدند. و یا بیابان نشینان پارهای چیزها را منشأ خیر و شر میدانستند.»
بتهایی چون لات، عزی، منات، ود، سواع، یغوث، یعوق، نسر، هبل، از جمله بتهای قبیلههای موجود در عربستان بودندو در کنار خدا پرستیده میشدند.یعنی در مقام اعتقادی، چنین فکر میکردند که الههها در اداره عالم همانند خداوند دارای شؤونی هستند.البته نه به این معنا که از خداوند اجازه میگیرند و به اذن او فرمانهایش را اجرا میکنند، که این معنا را ما درباره فرشتگان باور داریم.ما معتقدیم که:«فرشتگان مدبّرات امر خدایند.«فالمدبّرات أمرا» و ایشان امر تدبیر شده نازله از خدای سبحان را در زمین به مرحله اجرا میگذارند و سپس به پایگاه خود برمیگردند: «یدبّر الأمر من السّماء إلی الأرض ثمّ یعرج إلیه فی یوم کان مقداره ألف سنة ممّا تعدّون.» یعنی:خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند، سپس(همین امر)به سوی خدا برمیگردد؛در روزی که از نظر شما هزار سال است.بله، و مأموریت یک روزه ایشان معادل هزار سال کار در زمین است.
از طرف دیگر، «روح القدس»در مقام فرمانروایی فرشتگان قرار دارد و در عالم امر، در بارگاه قدس، مقام والایی در پیشگاه خداوند دارد:«ذی قوّة عند ذی العرش مکین مطاع ثمّ أمین.» یعنی:نیرومند، نزد خداوند عرش، صاحب منزلت و فرمانبرداری امین است.و بسیاری از امور عالم، توسط فرشتگان تحت فرماندهی روحالقدس انجام میگیرد.
و این معنا را خود قرآن نقل میکند و آن را برای فرشتگان به ثبوت میرساند.لیکن حرف مشرکان و اعتقاد ایشان چیز دیگری است.آنان معتقد بودند که«رب النوع»و الهه، فرامین ذات احدیت را به مرحله اجرا درنمیآورند.بلکه برای این الهه و خدایان به طور مستقل شأن و تقدّسی قائل بودند و فکر میکردند که اینها در کنار خدا نشستهاند-نعوذ باللّه-و در اداره امور عالم مانند خدا فرمان میرانند.این همان چیزی است که قرآن به شدت آن را نفی میکند:«لو کان فیهما الهة الاّ اللّه لفسدتا...» یعنی:اگر الههای غیر از اللّه میبود، آن دو تباه میشدند(به فساد کشیده میشدند).میدانیم که اگر الهه دوم فرمان خدا را اجرا کند، فسادی ایجاد نمیشود.فساد هنگامی به وجود میآید که دو فرمان مستقل بخواهند در عالم جریان یابند که در این صورت با هم تضاد پیدا میکنند و موجب تباهی میشوند.
استدلال قرآن کریم بر نفی شرک، اینگونه است که ثابت میکند:
1.تنها کسی که خالق است، سزاوار پرستش است.
2.تنها کسی که خالق است، موقعیت ربوبیت و قانونگذاری دارد.
3.الوهیت و ربوبیت تنها منحصر به خداست. نتیجه اینکه عبودیت نیز در خدای سبحان منحصر است.«و این است مفهوم اخلاص.»
معبودی نیست.اگر جز این بود، قطعا هر خدایی آنچه را آفریده (بود)با خود میبرد، و حتما بعضی از آنان بر بعضی دیگر تفوق میجستند...یعنی دیگر این نظم و وحدت و انسجام در عالم نبود.
نتیجه اینکه:ایشان در مرحله اعتقاد، شرک در ربوبیّت خداوند سبحان داشتهاند.یعنی معتقد بودهاند که «ربالنوع»هایی که بتها مظاهر آنهایند، همسطح خدا درباره اداره عالم، مستقل از خدای رحمان و نه در لوای مسؤولیت الهی، فرمان میرانند، قانون میگذارند و تدبیر میکنند.