غزل آشتی#
باهم مگر قرار نبود آشتی# کنیم؟
گویا دلت نخواست که زود آشتی کنیم.
دیشب چه قدر منتطرت بودم ای عزیز
تازیر آسمان کبود آشتی کنیم.
در استوای کینه ی خود سوختیم کاش
باروشنای آبی رود آشتی کنیم
نه من مقصرم نه تو،پس با وجود این
دعوا برای هرچه که بود آشتی کنیم
ما هرکدام راهی شهر محبتیم
آن جا خوشا به محض ورود آشتی کنیم
خاشاکی از غرور مهیا کنیم و بعد
در بزم گرم آتش ودود آشتی کنیم
چشمان مان میانجی وصلند،پس بیا
بی هیچ گونه گفت و شنود آشتی کنیم.
حمید رضا حامدی
حدیث عشق...برچسب : نویسنده : hadiseeshghtwoo بازدید : 185